پياده اي پشت پنجره تنهايي
جنگل لباس عروسي به تن كرده
مرغها «پوچخ» زده اند گوشه لانه
حس مبهمي ست
حتي پرنده ايي نمي گيرد پر
زندگي جريان دارد
وقت رفتن
دلم براي«قلاسر» تنگ مي شود
كاشكي تو اينجا بودي
پياده ايي پشت پنجره تنهايي
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۰ ساعت 13:54 توسط مریم دست داده
|