عیدانه به پالین احساسم پدر و سلام بر عشق
تو آمدی
توی کلبه ی دنیا
ببین خانه قلبم را تکاندی چه زیبا؟
مرا بردی به"افرانو" "چیچک" "بت" و "افراچال"
گرچه دوری ات کلبه ی احساسم را بارانی کرد
اما
آنقدر در دلم شعر باریدن گرفت
من باتو
می گویند شاعر شدم
دارم با تو درد دل می کنم
ای احساس قشنگ
چقر خوب به من یاد دادی عاشق باشم صبور باشم و راز نگهدار
از تو صداقت سادگی را آموختم
وقتی از تو می نویسم
آرامش به سمت من می دود
چون کودکی خندان
همه غم ها می روند
عشق که به خانه وجودم در می زند
دل من نمی ترسد
دل من می خندد
به عشق سلامی می دهم
تو آن دور دست ها رضایت می دهی
و آن لحظه
دنیا زیباتر می شود.
+ نوشته شده در شنبه چهاردهم اسفند ۱۳۸۹ ساعت 17:22 توسط مریم دست داده
|